من و خداوند هر روز فراموش می کنیم! ! !
او خطا های من را. . .
و من لطف های او را. . .
#قلبت_را_به_خدا_بسپار
آنجا که دلت گرفت
و هیچکس حرف تو را نفهمید
و از همه جا و همه کس نا امید شدی
بدان این یک دعوت است
از کسی که از رگ گردن به تو نزدیک تر است
و از همه مـهربان تر و با معرفت تر است...
❤ خـ♡ـدا ❤
خدا آنقدر ها هم که نشان میدهد
صبور نیست،
من خود دیده ام بی تابی اش را برای توبه ی بندگان.....
روی دیوار دل خود بنویسید
"خدا هست"
نه یک بار و نه ده بار،
که صد بار به ایمان و تواضع بنویسید:
"خدا هست"
سر آن سفره خالی که پر از اشک یتیم است،
"خدا هست"
پشت دیوار گلی پیرزنی گفت:
"خدا هست"
آن جوان با همه خستگی و در به دریها،
سر تعظیم فرو برد و چنین گفت:
"خدا هست"
کودکی رفت کنار تخته ی تیره
و گوشه آن بنوشت:
در دل کوچک من درد زیاد است ولی یاد
"خدا هست"
شنیدم دختر خانمی میگفت:
فقط دعا کنید پدرم شهید بشه!
خشکم زد. گفتم دخترم این چه دعاییه؟
گفت:آخه بابام موجیه!
گفتم خوب انشاالله خوب میشه، چرادعاکنم شهید بشه؟
گفت: آخه هروقت موج میگیردش و حال خودشو نمیفهمه شروع میکنه منو مادر و برادرمو کتک میزنه! ، امامشکل ما این نیست!
گفتم: دخترم پس مشکل چیه؟
در سال های پایانی جنگ، خلیج فارس برای ایران بسیار ناامن شده بود؛ عراق خیلی راحت کشتی ها و سکوهای نفتی ایران را می زد. کویت بخشی از سرزمین، و عربستان، آسمانش را در
اختیار صدّام قرار داده بودند. فرماندهان عالی رتبة سپاه، جریان عبور آزاد و متکبّرانة ناوهای جنگی آمریکا و نیز سایر کشتی ها و شناورهای تحت حمایت این کشور را به عرض امام (ره) رسانده
بودند. حضرت امام (رض) فرموده بود: «اگر من بودم، می زدم.» همین حرف امام، برای سردار شهید مهدوی و جانشینش سردار شهید بیژن گرد و نیز همرزمان آنها کافی بود تا خود را برای انجام
یک عملیات مقابله به مثل و اثبات این موضوع که با همّت و رشادت دلیرمردان ایران اسلامی، خلیج فارس، چندان هم برای آمریکایی ها و نوکرانشان امن نیست، آماده سازند.
اولین کاروان از نفتکش های کویتی آن هم با پرچم آمریکا و اسکورت کامل نظامی توسّط ناوگان جنگی این کشور در تیرماه سال ۱۳۶۶ به راه افتادند. در این بین، دولت آمریکا عملیات سنگینی را در
ابعاد روانی، تبلیغی، سیاسی، نظامی و اطّلاعاتی جهت انجام موفّقیت آمیز این اقدام انجام داده بود. در این کاروان، نفتکش کویتی «اَلرَّخاء» با نام مبدّل «بریجتون» حضور داشت که در بین یک
ستون نظامی، به طور کامل، اسکورت می شد. این نفتکش، در فاصلة ۱۳ مایلی غرب جزیرة فارسی، در اثر برخورد با مین های کار گذاشته شده توسّط سردار شهید مهدوی و یارانش، منفجر شد
به طوریکه حفره ای به بزرگی ۴۳ متر مربّع در بدنة آن ایجاد گردید. در پی این حماسه مرحوم حاج سید احمد خمینی به شهید مهدوی می گوید که دل امام را شاد کردید.
شهیدی که در قبر به درخواست مادرش چشمانش را گشود!
شهید حاج على اکبر صادقى برادر شهید حاج على اصغر صادقى (از فرماندهان لشکر ٢٧ حضرت رسول((صلى االله علیه وآله))) که در این لشکر پیکِ
فرماندهی بود، در خرداد ١٣۶۶ در منطقه عملیاتى شاخ شمیران بر اثر اصابت ترکش توپ دو پاى خود را از زیر و بالاى زانو از دست داد و چشمانش نیز دچار
موج گرفتگى شد.
مع الوصف داراى روحیه بسیار بالایى بود. بخصوص هنگامى که به اتاق عمل برده مى شد. عسکهایى از او گرفته شده که نشان از روحیه بسیار قوى و
مطمئن او دارد.
مادر این شهیدان مى گوید: زمانی که على اکبر در بیمارستان بقیه الله تهران بسترى بود، چون تعداد عیادت کنندگان او
دل بیقرار نیست
"ادا در می آوریم"
چشم انتظار نیست
"ادا در می آوریم"
و دل غرق شهوت است
این انتظار نیست
"ادا در می آوریم"
آقا محب واقعی ات در میان ما
یک از هزار نیست
"ادا در می آوریم"
دوباره نزدیک عید شده و دوباره کاروان های راهیان نور دارن راه میفتن
که برن کربلای ایران...
اگر رفتین ما رو هم فراموش نکنین دوستان...
ان شاالله خودم هم میرم طلائیه واسه خادمی...
البته اگه خدا قسمتم کرد...
لطفا دعا کنین...
*****
****
****
****
*****
مـــردمـــــ عــــزیــــز ایـــــرانـــــــ....
واقــــــعـــــا گــــــل کــــاشـــــتـــــیـــــــنـــــــــ....
آفــــــریـــــــنـــــــ
******
*****
*****
.: Weblog Themes By Pichak :.